کلیات سعدی/غزلیات/فتنه‌ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر

۳۰۸– ط

  فتنه‌ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر قامتست آن یا قیامت عنبرست آن یا عبیر  
  گم شدم در راه سودا رهنمایا ره نمای شخصم[۱] از پای اندرآمد دستگیرا دستگیر  
  گر ز پیش خود برانی چون سگ از مسجد مرا[۲] سر ز حکمت برندارم چون مرید از گفت پیر  
  ناوک فریاد من هر ساعت از مجرای دل بگذرد از چرخ اطلس همچو سوزن از حریر  
  چون کنم کز دل شکیبایم ز دلبر ناشکیب چون کنم کز جان گزیرست و ز جانان ناگزیر  
  بیتو گر در جنتم، ناخوش شراب سلسبیل با تو گر در دوزخم، خرم هوای زمهریر[۳]  
  گر بپرد مرغ وصلت در هوای بخت من وه که آنساعت ز شادی چارپر گردم چو تیر  
  تا روانم هست خواهم راند نامت بر زبان تا وجودم هست خواهم کند نقشت در ضمیر  
  گر نبارد فضل باران عنایت بر سرم لابه بر گردون رسانم چون جهودان در فطیر  
  بوالعجب شوریده‌ام سهوم برحمت درگذار سهمگن درمانده‌ام جرمم بطاعت درپذیر  
  آه درد[۴]آلود سعدی گر ز گردون بگذرد در تو کافردل نگیرد ای مسلمانان نفیر  


  1. در بیشتر نسخه‌ها: صبرم.
  2. مجلس مرا.
  3. تجدیدنظر: بیتو در جنت نیاشامم شراب سلسبیلبا تو در دوزخ بسازم با هوای زمهریر
  4. گرد.