کلیات سعدی/غزلیات/ما دگر کس نگرفتیم به جای تو ندیم
< کلیات سعدی | غزلیات
۴۳۲ – خ
ما دگر کس نگرفتیم بجای تو ندیم | الله الله تو فراموش مکن عهد قدیم | |||||
هر یک از دایرهٔ جمع براهی رفتند | ما بماندیم و خیال تو بیکجای مقیم | |||||
باغبان گر نگشاید در درویش بباغ | آخر از باغ بیاید بر درویش نسیم | |||||
گر نسیم سحر از خلق[۱] تو بوئی آرد | جان فشانیم بسوغات نسیم تو نه سیم | |||||
بوی محبوب که بر خاک احبا گذرد | نه عجب دارم[۲] اگر زنده کند عظم رمیم | |||||
ای بحسن تو صنم چشم فلک نادیده | وی بمثل تو ولد مادر ایام عقیم | |||||
حال درویش چنانست که خال تو سیاه | جسم دلریش چنانست که چشم تو سقیم | |||||
چشم جادوی تو بیواسطهٔ کحل کحیل | طاق ابروی تو بیشائبه[۳] وسمه وسیم | |||||
ایکه دلداری اگر جان منت میباید | چارهٔ نیست درین مسئله الا تسلیم | |||||
عشقبازی نه طریق حکما بود ولی | چشم بیمار تو دل میبرد از دست حکیم | |||||
سعدیا عشق نیامیزد و عفت با هم | چند پنهان کنی آواز دهل زیر گلیم[۴] |