کلیات سعدی/غزلیات/هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد
< کلیات سعدی | غزلیات
۲۱۲– ط
هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد | یا مگس را پَر ببندد یا عسل را سر بپوشد | |||||
همچنان عاشق نباشد ور بود صادق نباشد | هر که درمان میپذیرد یا نصیحت مینیوشد | |||||
گر مطیع خدمتت را کفر فرمائی بگوید | ور حریف مجلست را زهر فرمائی بنوشد | |||||
شمع پیشت روشنائی نزد آتش مینماید | گل بدستت خوبروئی پیش یوسف میفروشد | |||||
سود بازرگان دریا بیخطر ممکن نگردد | هر که مقصودش تو باشی تا نفس دارد بکوشد | |||||
برگ چشمم مینخوشد در زمستان فراقت | وین عجب کاندر زمستان برگهای تر بخوشد | |||||
هر که معشوقی ندارد عمر ضایع میگذارد | همچنان ناپخته باشد هر که بر آتش نجوشد | |||||
تا غمی پنهان نباشد رقتی پیدا نگردد | هم گلی دیدست سعدی تا چو بلبل میخروشد |