کلیات سعدی/غزلیات/کسی که روی تو دیدست حال من داند

۲۱۹– ط

  کسی که روی تو دیدست حال من داند که هر که دل بتو پرداخت صبر نتواند  
  مگر تو روی بپوشی و گر نه ممکن نیست که آدمی که تو بیند نظر بپوشاند[۱]  
  هر آفریده که چشمش بر آن جمال افتاد دلش ببخشد و بر جانت آفرین خواند  
  اگر بدست کند باغبان چنین سروی چه جای چشمه که بر چشمهات بنشاند  
  چه روزها بشب آورد جان منتظرم[۲] ببوی آنکه شبی با تو روز گرداند  
  بچند حیله شبی در فراق روز کنم[۳] و گر نبینمت آنروز هم بشب ماند  
  جفا و سلطنتت میرسد ولی مپسند که گر[۴] سوار براند پیاده درماند  
  بدست رحمتم از خاک آستان بردار[۵] که گر بیفکنیم کس بهیچ نستاند  
  چه حاجتست بشمشیر قتل عاشق را؟ حدیث دوست بگویش که جان برافشاند  
  پیام اهل دلست اینخبر که سعدی داد نه هر که گوش کند معنی سخن داند  


  1. بگرداند.
  2. در یک نسخهٔ قدیمی: منتظران.
  3. آرم.
  4. اگر.
  5. برگیر.