کلیات سعدی/غزلیات/گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل
< کلیات سعدی | غزلیات
۳۴۵– ط
گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل | گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گل | |||||
ایا باد سحرگاهی گرین شب روز میخواهی | از آن خورشید خرگاهی برافکن دامن محمل | |||||
گر او سرپنجه بگشاید که عاشق میکشم شاید | هزارش صید پیش آید بخون خویش مستعجل | |||||
گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من | بگیرند[۱] آستین من که دست از دامنش بگسل | |||||
ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا؟ | که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل | |||||
بخونم گر بیالاید دو دست نازنین شاید | نه قتلم خوش همیآید که دست[۲] و پنجهٔ قاتل | |||||
اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند | شتر جائی بخواباند که لیلی را بود منزل | |||||
ز عقل اندیشهها زاید که مردم[۳] را بفرساید | گرت آسودگی باید برو عاشق[۴] شو ای عاقل | |||||
مرا تا پای میپوید طریق وصل میجوید | بهل تا عقل میگوید زهی سودای بیحاصل | |||||
عجایب نقشها بینی خلاف رومی و چینی | اگر با دوست بنشینی ز دنیا و آخرت غافل | |||||
در اینمعنی سخن باید که جز سعدی نیاراید | که هرچ از جان برون[۵] آید نشیند لاجرم بر دل |