کلیات سعدی/غزلیات/گرم راحت رسانی ور گزایی
< کلیات سعدی | غزلیات
۵۰۷ – ب
گرم راحت رسانی ور گزائی | محبت بر محبت میفزائی | |||||
بشمشیر از تو بیگانه نگردم | که هست از دیرگه باز آشنائی | |||||
همه مرغان خلاص از بند خواهند | من از قیدت نمیخواهم رهائی | |||||
عقوبت هرچ ازان دشوارتر نیست | بر آنم صبر هست الّا جدائی | |||||
اگر بیگانگان تشریف بخشند | هنوز از دوستان خوشتر گدائی | |||||
منم جانا و جانی بر لب از شوق | بده گر بوسهٔ داری بهائی | |||||
کسانی عیب ما بینند و گویند | که روحانی ندانند از هوائی | |||||
جمیع پارسایان گو بدانند | که سعدی توبه کرد از پارسائی | |||||
چنان از خمر و زمر و نای و ناقوس | نمیترسم که از زهد ریائی |