کلیات سعدی/غزلیات/گر آن مراد شبی در کنار ما باشد
< کلیات سعدی | غزلیات
۱۹۲– خ
گر آن مراد شبی در کنار ما باشد | زهی سعادت و دولت که یار ما باشد | |||||
اگر هزار غمست از جهانیان بر دل | همین بسست که او غمگسار ما باشد | |||||
بکنج غاری عزلت گزینم از همه خلق | گر آن لطیف جهان یار غار ما باشد | |||||
از آنطرف نپذیرد کمال او[۱] نقصان | وزین جهت شرف روزگار ما باشد | |||||
جفای پردهدرانم تفاوتی نکند | اگر عنایت او پرده دار ما باشد | |||||
مراد خاطر ما مشکلست و مشکل نیست | اگر مراد خداوندگار ما باشد | |||||
باختیار قضای زمان بباید ساخت | که دایم آن نبود کاختیار ما باشد[۲] | |||||
و گر بدست نگارین دوست کشته شویم | میان عالمیان افتخار ما باشد | |||||
بهیچکار نیایم گرم تو نپسندی | و گر قبول کنی کار کار ما باشد | |||||
نگارخانهٔ چینی[۳] که وصف میگویند | نه ممکنست که مثل نگار ما باشد | |||||
چنین غزال که وصفش همیرود سعدی | گمان مبر که بتنها شکار ما باشد |