کلیات سعدی/غزلیات/گر من ز محبتت بمیرم
< کلیات سعدی | غزلیات
۳۹۵– ط
گر من ز محبتت بمیرم | دامن بقیامتت بگیرم[۱] | |||||
از دنیی و آخرت گزیرست | وز صحبت دوست ناگزیرم | |||||
ای مرهم ریش دردمندان | درمان دگر نمیپذیرم | |||||
آنکس که بجز تو کس ندارد | در هر دو جهان، من آن فقیرم[۲] | |||||
ای محتسب از جوان چه خواهی؟ | من توبه نمیکنم که پیرم | |||||
یکروز کمان ابروانش | میبوسم و گو بزن بتیرم | |||||
ای باد بهار عنبرین بوی | در پای لطافت تو میرم | |||||
چون میگذری بخاک شیراز | گو من بفلان زمین اسیرم | |||||
در خواب نمیروم که بیدوست | پهلو نه خوشست بر حریرم | |||||
ای مونس روزگار سعدی | رفتی و نرفتی از ضمیرم |