کلیات سعدی/غزلیات/یاد دارم که روزگاری بود

۶۴۹ – ط

  یاد دارم که روزگاری بود که مرا پیش غمگساری بود  
  با لب یار و در بر دلدار هر زمانیم کار و باری بود  
  جام عیش مرا نه دُردی بود گل وصل مرا نه خاری بود  
  زاهوی شیرگیر روبه باز دل بیچاره را شکاری بود  
  گرد آب حیات بر خورشید از خط او بنفشه زاری بود  
  همه اسباب عیشم آماده یا رب آن خود چه روزگاری بود  
  گر جهان موجها زدی ز اغیار سعدیش بس گزیده یاری بود[۱]  


  1. این غزل و غزل پیش در حاشیهٔ یکی از نسخ و بخطي غير از متن است.