کلیات سعدی/غزلیات/آن که هلاک من همیخواهد و من سلامتش
< کلیات سعدی | غزلیات
۳۲۱– ط
آنکه هلاک من همیخواهد و من سلامتش | هر چه کند ز شاهدی[۱] کس نکند ملامتش[۲] | |||||
میوه نمیدهد بکس باغ تفرجست و بس | جز بنظر نمیرسد سیب درخت قامتش | |||||
داروی[۳] دل نمیکنم کانکه مریض عشق شد | هیچ دوا نیاورد باز باستقامتش | |||||
هر که فدا نمیکند دنیی و دین و مال و سر | گو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتش | |||||
جنگ نمیکنم اگر دست به تیغ میبرد | بلکه بخون مطالبت هم نکنم قیامتش | |||||
کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی | کانچه[۴] گناه او بود من بکشم غرامتش | |||||
هر که هوا گرفت و رفت از پی آرزوی دل | گوش مدار سعدیا بر خبر سلامتش |
- ↑ بشاهدی.
- ↑ شکل غلط قبلی: ... گس ...
- ↑ چارهٔ.
- ↑ وآنچه.