کلیات سعدی/غزلیات/خوشا و خرما وقت حبیبان
< کلیات سعدی | غزلیات
۴۴۸ – ط
خوشا و خرّما وقت حبیبان | ببوی صبح و بانگ عندلیبان | |||||
خوش آنساعت نشیند دوست با دوست | که ساکن گردد آشوب رقیبان | |||||
دو تن در جامهٔ چون پسته در پوست | برآورده دو سر از یک گریبان | |||||
سزای دشمنان این بس که بینند | حبیبان روی در روی حبیبان | |||||
نصیب از عمر دنیا نقد وقتست | مباش ای هوشمند از بی نصیبان | |||||
چو دانی کز تو چوپانی نیاید | رها کن گوسفندان را بذیبان | |||||
من این رندان و مستان دوست دارم | خلاف پارسایان و خطیبان | |||||
بهل تا در حق من هر چه خواهند | بگویند آشنایان و غریبان | |||||
لب شیرین لبان را خصلتی هست | که غارت میکند هوش[۱] لبیبان | |||||
نشستم با جوانمردان اوباش | بشستم هر چه خواندم بر ادیبان | |||||
که میداند دوای درد سعدی؟ | که رنجورند ازین علت طبیبان |
- ↑ لب.