کلیات سعدی/غزلیات/در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست (۲)
< کلیات سعدی | غزلیات
۱۲۳– خ
در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست | از گل و لاله گزیرست و ز گلرویان نیست | |||||
دل گم کرده درین شهر نه من میجویم | هیچکس نیست که مطلوب مرا جویان نیست | |||||
آن پریزادهٔ مه پاره که دلبند منست | کس ندانم که بجان در طلبش پویان نیست | |||||
ساربانا خبر از دوست بیاور که مرا | خبر از دشمن و اندیشهٔ بدگویان نیست | |||||
مرد باید که جفا بیند و منت دارد | نه بنالد که مرا طاقت بدخویان نیست | |||||
عیب سعدی مکن ای خواجه اگر آدمیی | کادمی نیست که میلش بپریرویان نیست |