کلیات سعدی/غزلیات/شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانند
< کلیات سعدی | غزلیات
۲۴۸– ط
شوخی مکن ای یار که صاحبنظرانند | بیگانه و خویش از پس و پیشت نگرانند | |||||
کس نیست که پنهان نظری با تو ندارد | من نیز بر آنم که همه خلق بر آنند | |||||
اهل نظرانند که چشمی بارادت | با روی تو دارند و دگر بی بصرانند | |||||
هر کس غم دین دارد و هر کس غم دنیا | بعد از غم رویت غم بیهوده خورانند | |||||
ساقی بده آن کوزهٔ خمخانه بدرویش | کانها که بمردند گل کوزه گرانند | |||||
چشمی که جمال تو ندیدست چه دیدست؟ | افسوس بر اینان که بغفلت گذرانند | |||||
تا رای کجا داری و پروای که داری؟ | کز هر طرفت طایفهٔ منتظرانند | |||||
اینان که بدیدار تو در رقص میایند | چون میروی اندر طلبت[۱] جامه درانند | |||||
سعدی بجفا ترک محبت نتوان گفت | بر در بنشینم اگر از خانه برانند |
- ↑ چون میگذری در عقبت.