کلیات سعدی/غزلیات/عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم

۴۳۶ – ط

  عمرها در پی[۱] مقصود بجان گردیدیم دوست در خانه و ما گرد جهان گردیدیم  
  خود سراپردهٔ قدرش ز مکان بیرون بود آنکه ما در طلبش جمله مکان[۲] گردیدیم  
  همچو بلبل همه شب نعره زنان تا خورشید روی بنمود چو خفاش نهان گردیدیم  
  گفته بودیم بخوبان که نباید نگریست دل ببردند و ضرورت نگران گردیدیم  
  صفت یوسف نادیده بیان میکردند با میان آمد و بی نام و نشان گردیدیم[۳]  
  رفته[۴] بودیم بخلوت که دگر می نخوریم ساقیا باده بده کز سر آن گردیدیم  
  تا همه شهر[۵] بیایند و ببینند که ما پیر بودیم و دگرباره جوان گردیدیم  
  سعدیا لشکر خوبان[۶] بشکار دل ما گو میائید که ما صید فلان گردیدیم  


  1. از پی.
  2. کون و مکان.
  3. در نسخ چاپی: تا میان آمد و بیعقل و زبان گردیدیم. و در غالب نسخ این بیت نیست.
  4. گفته.
  5. خلق.
  6. قاآن.