کلیات سعدی/غزلیات/ما را همه شب نمی‌برد خواب

۲۶– ط

  ما را همه شب نمیبرد خواب ای خفتهٔ روزگار دریاب  
  در بادیه تشنگان بمردند وز حله بکوفه میرود[۱] آب  
  ای سخت کمان سست پیمان این بود وفای عهد اصحاب؟  
  خارست بزیر پهلوانم بی روی تو خوابگاه سنجاب  
  ای دیدهٔ عاشقان برویت چون روی مجاوران بمحراب  
  من تن بقضای عشق دادم پیرانه سر آمدم بکتاب  
  زهر از کف دست نازنینان در حلق چنان رود که جلّاب  
  دیوانهٔ کوی خوبرویان دردش نکند جفای بوّاب  
  سعدی نتوان بهیچ کُشتن الّا بفراق روی احباب  


  1. می‌برند.