کلیات سعدی/غزلیات/کدام چاره سگالم که با تو درگیرد
< کلیات سعدی | غزلیات
۱۸۳– ب
کدام چاره سگالم که با تو درگیرد؟ | کجا روم که دل من دل از تو بر گیرد | |||||
ز چشم خلق فتادم هنوز و ممکن نیست | که چشم شوخ من از عاشقی حذر گیرد | |||||
دل ضعیف مرا نیست زور بازوی آن | که پیش تیر غمت صابری سپر گیرد | |||||
چو تلخ عیشی من بشنوی بخنده درآی | که گر بخنده درآئی جهان شکر گیرد | |||||
بخسته برگذری صحتش فراز آید | بمرده درنگری زندگی ز سر گیرد | |||||
ز سوزناکی گفتار من قلم بگریست | که در نی آتش سوزنده زودتر گیرد | |||||
دو چشم مست تو شهری بغمزهٔ ببرند | کرشمهٔ تو جهانی بیک نظر گیرد | |||||
گر از جفای تو در کنج خانه بنشینم | خیالت از در و بامم بعنف در گیرد | |||||
مکن که روز جمالت سر آید ار سعدی | شبی بدست دعا دامن سحر گیرد |