این برگ همسنجی شدهاست.
یو
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم | ۲۱۵ |
سالها پیروی مذهب رندان کردم | ۲۱۷ |
سرم خوشست و ببانگ بلند میگویم | ۲۶۱ |
صلاح از ما چه میجوئی که مستانرا صلا گفتیم | ۲۵۵ |
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم | ۲۳۸ |
صوفی بیا که خرقهٔ سالوس بر کشیم | ۲۵۹ |
عاشق روی جوانی خوش و نوخاستهام | ۲۱۲ |
عشقبازیّ و جوانیّ و شراب لعل فام | ۲۱۰ |
عمریست تا براه غمت رو نهادهایم | ۲۵۱ |
عمریست تا من در طلب هر روز گامی میزنم | ۲۳۶ |
غم زمانه که هیچش کران نمیبینم | ۲۴۶ |
فاش میگویم و از گفتهٔ خود دلشادم | ۲۱۶ |
فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیم | ۲۵۳ |
گر ازین منزل ویران بسوی خانه روم | ۲۴۷ |
گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم | ۲۲۱ |
گر چه ما بندگان پادشهیم | ۲۶۳ |
گر دست دهد خاک کف پای نگارم | ۲۲۲ |
گر دست رسد در سر زلفین تو بازم | ۲۲۹ |
گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم | ۲۴۴ |
گر من از سرزنش مدّعیان اندیشم | ۲۳۴ |
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم | ۲۵۲ |
ما بیغمان مست دل از دست دادهایم | ۲۵۱ |
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم | ۲۵۶ |
ما ز یاران چشم یاری داشتیم | ۲۵۵ |
ما شبی دست برآریم و دعائی بکنیم | ۲۶۰ |
ما نگوئیم بد و میل بناحق نکنیم | ۲۶۱ |
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم | ۲۲۳ |
مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم | ۲۱۶ |