سیف فرغانی (قصاید و قطعات)
- دیده تحمل نمیکند نظرت را
- عشق سلطان کرد بر ملک سخن رانی مرا
- گر سایهی جمال تو افتد بر آفتاب
- بیا بلبل که وقت گفتن تست
- برون زین جهان یک جهانی خوش است
- دنیا که من و تو را مکان است
- آن خداوندی که عالم آن اوست
- که کرد در عسل عشق آن نگار انگشت
- درین دور احسان نخواهیم یافت
- ای که ز من میکنی سال حقیقت
- ای مرد فقر! هست تو را خرقهی تو تاج
- هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
- چه خواهد کرد با شاهان ندانم
- خسروا خلق در ضمان تواند
- کم خور غم تنی که حیاتش به جان بود
- در عجبم تا خود آن زمان چه زمان بود
- هر که همچون من و تو از عدم آمد به وجود
- حسن هر جا که در جهان برود
- چو دلبرم سر درج مقال بگشاید
- ای قوم درین عزا بگریید
- من بلبلم و رخ تو گلزار
- چند گفتم که فراموش کنم صحبت یار
- ای صبا گر سوی تبریز افتدت روزی گذر
- ای ز لعل تو چاشنی قند و شکر
- ایا نموده ز یاقوت درفشان گوهر
- به نزد همت من خردی ای بزرگ امیر!
- ای پادشاه عالم، ای عالم خبیر
- ای پسر از مردم زمانه حذر گیر
- ما را به بوسه چون بگرفتیم در برش
- ایا ندیده ز قرآن دلت ورای حروف!
- ای جان تو مسافر مهمان سرای خاک!
- سزد که وزن نیارد به نزد گوهر سنگ
- ای که اندر ملک گفتی مینهم قانون عدل
- زهی بر جمال تو افشانده جان گل
- ای بلبل بوستان معقول
- به جای سخن گر به تو جان فرستم
- ایا نگار صدف سینهی گهر دندان
- دلا گر دولتی داری طلب کن جای درویشان
- نمیدانم که چون باشد به معدن زر فرستادن
- در شب زلف تو قمر دیدن
- زهی از نور روی تو چراغ آسمان روشن
- ای تو را در کار دنیا بوده دست افزار دین
- چو بگذشت از غم دنیا به غفلت روزگار تو
- بسی نماند ز اشعار عاشقانهی تو
- به سوی حضرت رسولالله
- ای هشت خلد را به یکی نان فروخته!
- منم یارا بدین سان اوفتاده
- زهی رخت به دلم رهنمای اندیشه
- عروس چمن راست زیور شکوفه
- ای ز عکس روی تو چون مه منور آینه
- زهی ز طرهی تو آفتاب در سایه
- ای دل بنه سر و مکش از کوی یار پای
- با حسن چو لطف یار کردی،
- ای ز بازار جهان حاصل تو گفتاری
- دلبرا تا تو یار خویشتنی
- ملک دنیا و مردمان در وی
- ای صبا با دم من کن نفسی همراهیم