رده:آثار جامی
صفحهها در ردهٔ «آثار جامی»
۲۰۰ صفحۀ زیر در این رده هستند؛ این رده در کل ۲۴۷ صفحه دارد.
(صفحهٔ قبلی) (صفحهٔ بعدی)ج
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/الهی غنچهی امید بگشای!
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/بحمدالله که بر رغم زمانه
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/به حکم آنکه امتپروری را
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/به نام آنکه نامش حرز جانهاست
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/چمن پیرای باغ این حکایت
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/چنین زد خامه نقش این فسانه
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/چنین گفت آن سخندان سخنسنج
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/چو از دستان آن ببریدهدستان
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/چو از مصر آمد آن مرد خردمند
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/چو با آن کشتهی سودای یوسف
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/چو پا بر دامن صحرا نهادند
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/چو دل با دلبری آرام گیرد
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/چو دولتگیر شد دام زلیخا
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/چو فرمان یافت یوسف از خداوند
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/چو یوسف را گرفت آن مرد سرهنگ
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/چو یوسف شد به خوبی گرمبازار
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/حسدورزان یوسف بامدادان
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/خوش آن دل کاندر او منزل کند عشق
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/خوش است از بخردان این نکته گفتن
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/دبیر خامه ز استاد کهن زاد
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/درین دیر کهن رسمیست دیرین
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/درین نوبتگه صورت پرستی
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/دل فارغ ز درد عشق، دل نیست
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/دلا تا کی درین کاخ مجازی
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/دلی کز دلبری ناشاد باشد
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/ز مادر هر که دولتمند زاید
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/زلیخا بود ازین صورت، تهیدل
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/زلیخا بود یوسف را ندیده
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/زلیخا چون ز یوسف کام دل یافت
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/زلیخا داشت از دل بر جگر داغ
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/زلیخا کرد بعد از رهنشینی
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/زلیخا گرچه عشق آشفت حالش
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/زلیخا یک شبی نی صبر و نی هوش
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/سحر چون زاغ شب پرواز برداشت
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/سخن پرداز این کاشانهی راز
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/سخن دیباچهی دیوان عشق است
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/سخنپرداز این شیرینفسانه
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/سه روز آن ماه در چه بود تا شب
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/شبانگه کز سواد شعر گلریز
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/شبی خوش همچو صبح زندگانی
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/شبی یوسف به پیش چشم یعقوب
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/عزیز آمد به فر شهریاری
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/عزیز مصر چون افگند سایه
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/نسازد عشق را کنج سلامت
- جامی (اورنگ پنجم یوسف و زلیخا)/ولی اول جمال خود بیاراست
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/آن عرابی به شتر قانع و شیر
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/ای پر از فیض وجود تو جهان!
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/ای حیات دل هر زنده دلی
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/ای درین خوابگه بیخبران!
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/ای درین دامگه وهم و خیال
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/ای درین کارگه هوشربای
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/ای دل اهل ارادت به تو شاد!
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/ای دلت شاه سراپردهی عشق
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/ای رقم کردهی تو حرف گناه!
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/ای رهائی ده هر بیهوشی!
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/ای ز بس بار تو انبوه شده،
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/ای ز گلزار سخن یافته بوی!
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/ای قوی ربقهی اخلاص به تو
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/ای که از طبع فرومایهی خویش
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/ای گرو کرده زبان را به دروغ!
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/این محیط کرمات عرش صدف!
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/بوتراب آن گهر بحر شرف
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/بود مردانهزنی در موصل
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/پور عمران به دلی غرقهی نور
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/پیری از نور هدا بیگانه
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/جامی این پردهسرایی تا چند؟
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/چون سنائی شه اقلیم سخن
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/خارکش پیری با دلق درشت
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/داشت غوکی به لب بحر وطن
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/دامت آثارک، ای طرفه قلم!
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/سعدی آن بلبل «شیراز سخن»
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/شب که زد تیرگی مهرهی گل
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/شحنهای گفت که عیاری را
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/صادقی را غم شبگیر گرفت
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/میشد اندر حشم حشمت و جاه
- جامی (اورنگ چهارم سبحة الابرار)/والی مصر ولایت، ذوالنون
- جامی (اورنگ سوم تحفة الاحرار)
- جامی (اورنگ سوم تحفة الاحرار)/ای به زبان نکته گذار آمده!
- جامی (اورنگ سوم تحفة الاحرار)/ای به سرت افسر فرماندهی!
- جامی (اورنگ سوم تحفة الاحرار)/ای صفت خاص تو واجب به ذات!
- جامی (اورنگ سوم تحفة الاحرار)/بسته به صد مهر بر اطراف شط
- جامی (اورنگ سوم تحفة الاحرار)/بسم الله الرحمن الرحیم
- جامی (اورنگ سوم تحفة الاحرار)/بود یکی شاه که در ملک و مال
- جامی (اورنگ سوم تحفة الاحرار)/پیشترین نغمهی باغ سخن
- جامی (اورنگ سوم تحفة الاحرار)/روز بهان فارس میدان عشق
- جامی (اورنگ سوم تحفة الاحرار)/رونق ایام جوانیست عشق
- جامی (اورنگ سوم تحفة الاحرار)/زاغی از آنجا که فراغی گزید
- جامی (اورنگ سوم تحفة الاحرار)/زندهدلی از صف افسردگان
- جامی (اورنگ سوم تحفة الاحرار)/شاهد خلوتگه غیب از نخست
- جامی (اورنگ سوم تحفة الاحرار)/شیر خدا شاه ولایت علی
- جامی (اورنگ سوم تحفة الاحرار)/قافیهسنجان چو در دل زنند
- جامی (اورنگ سوم تحفة الاحرار)/نقش سراپردهی شاهیست حسن
- جامی (اورنگ سوم تحفة الاحرار)/نقش شفانامهی عیسیست این
- جامی (اورنگ سوم تحفة الاحرار)/هست یکی نیمهی عمر تو روز
- جامی (اورنگ سوم تحفة الاحرار)/یوسف کنعان چو به مصر آرمید
- جامی (اورنگ ششم لیلی و مجنون)
- جامی (اورنگ ششم لیلی و مجنون)/آن بانوی حجلهی نکویی
- جامی (اورنگ ششم لیلی و مجنون)/ای خاک تو تاج سربلندان!
- جامی (اورنگ ششم لیلی و مجنون)/تاریخنویس عشقبازان
- جامی (اورنگ ششم لیلی و مجنون)/چون عیسی صبح، دم برآورد
- جامی (اورنگ ششم لیلی و مجنون)/چون مانع دلرمیده مجنون
- جامی (اورنگ ششم لیلی و مجنون)/چون یک چندی بر این برآمد
- جامی (اورنگ ششم لیلی و مجنون)/خوشنغمه مغنی حجازی
- جامی (اورنگ ششم لیلی و مجنون)/رامشگر این ترانهی خوش
- جامی (اورنگ ششم لیلی و مجنون)/سر فتنهی نیکوان آفاق
- جامی (اورنگ ششم لیلی و مجنون)/سیاح حدود این ولایت
- جامی (اورنگ ششم لیلی و مجنون)/طبال سرای این عروسی
- جامی (اورنگ ششم لیلی و مجنون)/طغراکش این فراقنامه
- جامی (اورنگ ششم لیلی و مجنون)/عنوانکش این صحیفهی درد
- جامی (اورنگ ششم لیلی و مجنون)/کی پردهی عاشقی شود ساز
- جامی (اورنگ ششم لیلی و مجنون)/گوهر کش این علاقهی در
- جامی (اورنگ ششم لیلی و مجنون)/لیلی چو ز باغ مرگ مجنون
- جامی (اورنگ ششم لیلی و مجنون)/مجنون به هزار نامرادی
- جامی (اورنگ ششم لیلی و مجنون)/مجنون چو به حکم آن دلافروز
- جامی (اورنگ ششم لیلی و مجنون)/مسکین پدرش خبر چو ز آن یافت
- جامی (اورنگ ششم لیلی و مجنون)/مشاطهی این عروس طناز
- جامی (اورنگ ششم لیلی و مجنون)/نیرنگزن بیاض این راز
- جامی (اورنگ ششم لیلی و مجنون)/هر چند چو بحر تلخکامی،
- جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری)
- جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری)/الهی! کمال الهی تو راست
- جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری)/به بقراط شد علم طب آشکار
- جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری)/بیا ساقی و، طرح نو درفکن!
- جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری)/چنین است در سفرهای قدیم
- جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری)/چنین داد داننده، داد سخن
- جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری)/چنین گفت دانشور روم و روس
- جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری)/دبیر خردمند دانشپژوه
- جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری)/دلا دیدهی دوربین برگشای!
- جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری)/زهی گنج حکمت که سقراط بود
- جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری)/سخن ز آسمانها فرود آمدهست
- جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری)/سکندر چو بر هند لشکر کشید
- جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری)/سکندر چو ز آلایش جهل پاک
- جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری)/سکندر چو زد از وصیت نفس
- جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری)/سکندر چو نامه به مادر نوشت
- جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری)/سکندر ز اقصای یونان زمین
- جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری)/سکندر که صیتش جهان را گرفت
- جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری)/سکندر که گنجینهی راز بود
- جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری)/شناسای تاریخهای کهن
- جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری)/عجب اژدهایی ست کلک دو سر
- جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری)/فلاطون که فر الهیش بود
- جامی (اورنگ هفتم خردنامه اسکندری)/گهرسنج این گنج گوهرفشان
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/«شعر در نفس خویشتن بد نیست»
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/آن بود اختیار در هر کار
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/ای کشیده به کلک وهم و خیال
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/بشنو، ای گوش بر فسانهی عشق!
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/بعد شش سال، معتمر، یا هفت
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/بود در دل چنان، که این دفتر
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/بود در عهد بوعلی سینا
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/بود در مرو شاه جان زالی
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/پیش سوداییان تخت جلال
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/ترک آزار کردن خواجه
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/جامی از گفت و گو ببند زبان!
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/جامی! از شعر و شاعری بازآی!
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/چون شد این اعتقادنامه درست
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/حاتم آن بحر جود و کان عطا
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/حمد ایزد نه کار توست، ای دل!
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/خرسی از حرص طعمه بر لب رود
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/خسرو صبح چو علم برزد
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/در رهی میگذشت پیغمبر
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/در نواحی مصر شیرزنی
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/زنگیای روی چون در دوزخ
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/سر مقصود را مراقبه کن!
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/شیوهی واعظ آن بود که نخست
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/قصهی عاشقان خوش است بسی
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/قطره چون آب شد به تابستان
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/لله الحمد قبل کل کلام
- جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/معتمر نام، مهتری ز عرب
س
- سلامان و ابسال
- سلامان و ابسال/آغاز مقال در شرح صورت حال سلامان و ابسال
- سلامان و ابسال/آگاه شدن حکیم و پادشاه از کار سلامان و ابسال
- سلامان و ابسال/آگاه شدن شاه از رفتن سلامان
- سلامان و ابسال/اشارت بآنچه حق سبحانه و تعالی در شان پادشاهان عجم به داوود علیهالسلام وحی کرده است
- سلامان و ابسال/اشارت بخوابی که ناظم در اثنای نظم این دیباچه دید
- سلامان و ابسال/اشارت به آنکه مراد از این قصه صورت قصه نیست
- سلامان و ابسال/اشارت به آنکه مقصود ازین مدحتها مدحت حضرت شهریار کامگاریست
- سلامان و ابسال/اشارت به خونریزی شیرویه خسرو را و نامبارکی آن بر وی
- سلامان و ابسال/اظهار عجز از استیفای ثنا کردن
- سلامان و ابسال/انتقال بمدح گوهر کان فتوت
- سلامان و ابسال/اندوهگین شدن پادشاه از تمادی شعب سلامان بصحبت ابسال
- سلامان و ابسال/ای بیادت تازه جان عاشقان
- سلامان و ابسال/باز ماندن سلامان از ابسال و زاری کردن بر مفارقت وی
- سلامان و ابسال/به کمال رسیدن اسباب جمال سلامان و ظاهر شدن عشق ابسال بر وی
- سلامان و ابسال/بیدار شدن سلامان از خواب شب و طلب داشتن ابسال را به مجلس طرب
- سلامان و ابسال/بیعت دادن پادشاه ارکان دولت خود را با سلامان
- سلامان و ابسال/تأثیر کردن حیلههای ابسال در سلامان و مایل شدن به سوی وی
- سلامان و ابسال/تدبیر کردن حکیم در ولادت فرزند بی موافقت زنان
- سلامان و ابسال/تنگ شدن کار بر سلامان از ملامت بسیار
- سلامان و ابسال/تنگدل شدن سلامان از ملامت پدر
- سلامان و ابسال/جواب گفتن سلامان پادشاه را
- سلامان و ابسال/جواب گفتن سلامان حکیم را
- سلامان و ابسال/حکایت آن اعرابی شترگمکرده
- سلامان و ابسال/حکایت آن اعرابی که بر فرزندان خود نام سباع درنده نهاده بود
- سلامان و ابسال/حکایت آن اعرابی که خوان خلیفه را دید و پسندید
- سلامان و ابسال/حکایت آن پارهدوز که هر میوه تازه که رسیدی از آن خریدی
- سلامان و ابسال/حکایت آن پیر هشتادساله
- سلامان و ابسال/حکایت آن زاغ کور بر لب دریای شور
- سلامان و ابسال/حکایت آن شاعر که دعوی مداحی شاه کرد
- سلامان و ابسال/حکایت آن کرد که در انبوهی شهر کدوئی در پای خود بست تا خود را گم نکند