کلیات سعدی/مواعظ/غزلیات
< کلیات سعدی | مواعظ
غزلیات
مشتمل بر پند و اندرز که در غزلیات دیگر پراکنده است و در اینجا گرد آوردهایم
فهرست
(جداگانه فهرست نشده)- ثنا و حمد بیپایان خدا را
- ما قلم در سر کشیدیم اختیار خویش را
- ای که انکار کنی عالم درویشان را
- غافلند از زندگی مستان خواب
- دریغ صحبت دیرین و حق دید و شناخت
- ای یار ناگزیر که دل در هوای تست
- درد عشق از تندرستی خوشترست
- آن را که جای نیست همه شهر جای اوست
- آن به که چون منی نرسد در وصال دوست
- به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست
- از جان برون نیامده جانانت آرزوست
- هر که هر بامداد پیش کسی است
- خوشتر از دوران عشق ایام نیست
- چون عیش گدایان به جهان سلطنتی نیست
- صبحدمی که برکنم دیده به روشناییت
- تن آدمی شریفست به جان آدمیت
- نادر از عالم توحید کسی برخیزد
- ذوق شراب انست وقتی اگر بباشد
- دنیی آن قدر ندارد که برو رشک برند
- نه هر چه جانورند آدمیتی دارند
- بیفکن خیمه تا محمل برانند
- اگر خدای نباشد ز بندهای خشنود
- شرف نفس به جودست و کرامت به سجود
- بسیار سالها به سر خاک ما رود
- وقت آنست که ضعف آید و نیرو برود
- از صومعه رختم به خرابات برآرید
- تا بدین غایت که رفت از من نیامد هیچ کار
- ره به خرابات برد عابد پرهیزکار
- گناه کردن پنهان به از عبادت فاش
- گر مرا دنیا و نباشد خاکدانی گو مباش
- هر که با یار آشنا شد گو ز خود بیگانه باش
- صاحبا عمر عزیزست غنیمت دانش
- ای روبهک چرا ننشینی به جای خویش
- برخیز تا تفرج بستان کنیم و باغ
- عمرها در سینه پنهان داشتیم اسرار دل
- دوش در صحرای خلوت گوی تنهایی زدم
- بر سر آنم که پای صبر در دامن کشم
- در میان صومعه سالوس پر دعوی منم
- باد گلبوی سحر خوش میوزد خیز ای ندیم
- ما امید از طاعت و چشم از ثواب افکندهایم
- ساقیا می ده که ما دردی کش میخانهایم
- خرما نتوان خوردن ازین خار که کشتیم
- خداوندی چنین بخشنده داریم
- تو پس پرده و ما خون جگر میریزیم
- برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم
- برخیز تا طریق تکلف رها کنیم
- خلاف راستی باشد خلاف رای درویشان
- عشقبازی چیست سر در پای جانان باختن
- ای به باد هوس درافتاده
- آستین بر روی و نقشی در میان افکندهای
- شبی در خرقه رندآسا گذر کردم به میخانه
- چو کسی درآمد از پای و تو دستگاه داری
- یارب از ما چه فلاح آید اگر تو نپذیری
- هر روز باد میبرد از بوستان گلی
- ای صوفی سرگردان در بند نکونامی
- پاکیزه روی را که بود پاکدامنی
- اگر لذت ترک لذت بدانی
- یاری آنست که زهر از قبلش نوش کنی
- مبارک ساعتی باشد که با منظور بنشینی