دیوان شمس (غزلیات ۸)
- کوه نیم سنگ نیم چونک گدازان نشوم
- دوش چه خوردهای بگو ای بت همچو شکرم
- آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم
- کار مرا چو او کند کار دگر چرا کنم
- میل هواش می کنم طال بقاش می زنم
- هر شب و هر سحر تو را من به دعا بخواستم
- دوش چه خوردهای بگو ای بت همچو شکرم
- تا به کی ای شکر چو تن بیدل و جان فغان کنم
- ای تو بداده در سحر از کف خویش بادهام
- تا که اسیر و عاشق آن صنم چو جان شدم
- گرم درآ و دم مده باده بیار ای صنم
- بیا هر کس که می خواهد که تا با وی گرو بندم
- کشید این دل گریبانم به سوی کوی آن یارم
- درخت و آتشی دیدم ندا آمد که جانانم
- ز فرزین بند آن رخ من چه شهماتم چه شهماتم
- ترش رویی و خشمینی چنین شیرین ندیدستم
- به حق روی تو که من چنین رویی ندیدستم
- دلا مشتاق دیدارم غریب و عاشق و مستم
- بگفتم حال دل گویم از آن نوعی که دانستم
- اگر شد سود و سرمایه چه غمگینی چو من هستم
- بیا بشنو که من پیش و پس اسبت چرا گردم
- طواف حاجیان دارم بگرد یار می گردم
- تو تا دوری ز من جانا چنین بیجان همیگردم
- بگفتم عذر با دلبر که بیگه بود و ترسیدم
- دعا گویی است کار من بگویم تا نطق دارم
- چه دانی تو که در باطن چه شاهی همنشین دارم
- من از اقلیم بالایم سر عالم نمیدارم
- همه بازان عجب ماندند در آهنگ پروازم
- نه آن بیبهره دلدارم که از دلدار بگریزم
- نهادم پای در عشق که بر عشاق سر باشم
- مرا چون کم فرستی غم حزین و تنگ دل باشم
- تو خود دانی که من بیتو عدم باشم عدم باشم
- من آنم کز خیالاتش تراشنده وثن باشم
- چو آمد روی مه رویم که باشم من که من باشم
- به گرد دل همیگردی چه خواهی کرد می دانم
- تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمیدانم
- چو رعد و برق می خندد ثنا و حمد می خوانم
- ندارد پای عشق او دل بیدست و بیپایم
- من این ایوان نه تو را نمیدانم نمیدانم
- بنه ای سبز خنگ من فراز آسمانها سم
- بنه ای سبز خنگ من فراز آسمانها سم
- زهی سرگشته در عالم سر و سامان که من دارم
- بشستم تخته هستی سر عالم نمیدارم
- ای عشق که کردستی تو زیر و زبر خوابم
- من دلق گرو کردم عریان خراباتم
- گر بیدل و بیدستم وز عشق تو پابستم
- رفتم به طبیب جان گفتم که ببین دستم
- در مجلس آن رستم در عربده بنشستم
- زان می که ز بوی او شوریده و سرمستم
- بستان قدح از دستم ای مست که من مستم
- گر تو بنمی خسپی بنشین تو که من خفتم
- ساقی چو شه من بد بیش از دگران خوردم
- در آینه چون بینم نقش تو به گفت آرم
- گفتم به مهی کز تو صد گونه طرب دارم
- ای خواجه سلام علیک من عزم سفر دارم
- توبه نکنم هرگز زین جرم که من دارم
- من خفته وشم اما بس آگه و بیدارم
- یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمیدارم
- تا عاشق آن یارم بیکارم و بر کارم
- بشکسته سر خلقی سر بسته که رنجورم
- پایی به میان درنه تا عیش ز سر گیرم
- صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم
- شاگرد تو می باشم گر کودن و کژپوزم
- سر برمزن از هستی تا راه نگردد گم
- ای کرده تو مهمانم در پیش درآ جانم
- در عشق سلیمانی من همدم مرغانم
- این شکل که من دارم ای خواجه که را مانم
- امروز خوشم با تو جان تو و فردا هم
- بیخود شدهام لیکن بیخودتر از این خواهم
- جانم به فدا بادا آن را که نمیگویم
- مخمورم پرخواره اندازه نمیدانم
- دگربار دگربار ز زنجیر بجستم
- بیایید بیایید به گلزار بگردیم
- حکیمیم طبیبیم ز بغداد رسیدیم
- بجوشید بجوشید که ما اهل شعاریم
- طبیبیم حکیمیم طبیبان قدیمیم
- از اول امروز چو آشفته و مستیم
- المنه لله که ز پیکار رهیدیم
- آن خانه که صد بار در او مایده خوردیم
- خیزید مخسپید که نزدیک رسیدیم
- ما آتش عشقیم که در موم رسیدیم
- چون در عدم آییم و سر از یار برآریم
- امروز مها خویش ز بیگانه ندانیم
- بشکن قدح باده که امروز چنانیم
- صبح است و صبوح است بر این بام برآییم
- چون آینه رازنما باشد جانم
- امروز چنانم که خر از بار ندانم
- ای خواجه بفرما به کی مانم به کی مانم
- ساقی ز پی عشق روان است روانم
- از شهر تو رفتیم تو را سیر ندیدیم
- خلقان همه نیکند جز این تن که گزیدیم
- بار دگر از راه سوی چاه رسیدیم
- ما عاشق و سرگشته و شیدای دمشقیم
- افتادم افتادم در آبی افتادم
- اگر تو نیستی در عاشقی خام
- چه دیدم خواب شب کامروز مستم
- به جان جمله مستان که مستم
- بیا کز غیر تو بیزار گشتم
- بیا کز عشق تو دیوانه گشتم
- چنان مست است از آن دم جان آدم
- منم فتنه هزاران فتنه زادم
- ز زندان خلق را آزاد کردم
- غلامم خواجه را آزاد کردم
- حسودان را ز غم آزاد کردم
- یکی مطرب همیخواهم در این دم
- همیشه من چنین مجنون نبودم
- ایا یاری که در تو ناپدیدم
- سفر کردم به هر شهری دویدم
- سفر کردم به هر شهری دویدم
- اگر عشقت به جای جان ندارم
- بیا ای آنک بردی تو قرارم
- گهی در گیرم و گه بام گیرم
- اگر سرمست اگر مخمور باشم
- خداوندا مده آن یار را غم
- چه نزدیک است جان تو به جانم
- چه نزدیک است جان تو به جانم
- مرا گویی که رایی من چه دانم
- من آن ماهم که اندر لامکانم
- بیا کامروز بیرون از جهانم
- مرا پرسی که چونی بین که چونم
- من از عالم تو را تنها گزینم
- ورا خواهم دگر یاری نخواهم
- نه آن شیرم که با دشمن برآیم
- چو آب آهسته زیر که درآیم
- ز قند یار تا شاخی نخایم
- از آن باده ندانم چون فنایم
- بیا کامروز گرد یار گردیم
- به پیش باد تو ما همچو گردیم
- شب دوشینه ما بیدار بودیم
- من و تو دوش شب بیدار بودیم
- بیا کامروز شه را ما شکاریم
- بیا تا عاشقی از سر بگیریم
- بیا امروز ما مهمان میریم
- بیا ما چند کس با هم بسازیم
- بیا تا قدر یک دیگر بدانیم
- میان ما درآ ما عاشقانیم
- چرا شاید چو ما شه زادگانیم
- بر آن بودم که فرهنگی بجویم
- مگردان روی خود ای دیده رویم
- بیا با هم سخن از جان بگوییم
- مرا خواندی ز در تو خستی از بام
- چنان مستم چنان مستم من این دم
- کجایی ساقیا درده مدامم
- مرا گویی چه سانی من چه دانم
- شراب شیره انگور خواهم
- رفتم تصدیع از جهان بردم
- من با تو حدیث بیزبان گویم
- روی تو چو نوبهار دیدم
- زنهار مرا مگو که پیرم
- گر از غم عشق عار داریم
- از اصل چو حورزاد باشیم
- ما آفت جان عاشقانیم
- ما صحبت همدگر گزینیم
- چون ذره به رقص اندرآییم
- جز جانب دل به دل نیاییم
- ای برده نماز من ز هنگام
- یا رب توبه چرا شکستم
- دانی کامروز از چه زردم
- من دوش به تازه عهد کردم
- تا عشق تو سوخت همچو عودم
- تا چهره آن یگانه دیدم
- گر ناز تو را به گفت نارم
- من اشتر مست شهریارم
- روزی که گذر کنی به گورم
- ای دشمن روزه و نمازم
- تا با تو قرین شدهست جانم
- امروز مرا چه شد چه دانم
- ای جان لطیف و ای جهانم
- ناآمده سیل تر شدستیم
- آن عشرت نو که برگرفتیم
- در عشق قدیم سال خوردیم
- گر گمشدگان روزگاریم
- ما عاشق و بیدل و فقیریم
- نی سیم و نه زر نه مال خواهیم
- ما شاخ گلیم نی گیاهیم
- ما زنده به نور کبریاییم
- امروز نیم ملول شادم
- من جز احد صمد نخواهم
- ما آب دریم ما چه دانیم
- تا دلبر خویش را نبینیم
- گر به خوبی می بلافد لا نسلم لا نسلم
- هرچ گویی از بهانه لا نسلم لا نسلم
- می خرامد جان مجلس سوی مجلس گام گام
- هر که گوید کان چراغ دیدهها را دیدهام
- ای جهان آب و گل تا من تو را بشناختم
- خویش را چون خار دیدم سوی گل بگریختم
- عشوه دادستی که من در بیوفایی نیستم
- من سر خم را ببستم باز شد پهلوی خم
- چشم بگشا جان نگر کش سوی جانان می برم
- چون ز صورت برتر آمد آفتاب و اخترم
- وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم
- نی تو گفتی از جفای آن جفاگر نشکنم
- روی نیکت بد کند من نیک را بر بد نهم
- ایها العشاق آتش گشته چون استارهایم
- سر قدم کردیم و آخر سوی جیحون تاختیم
- چون همه یاران ما رفتند و تنها ماندیم
- این چه کژطبعی بود که صد هزاران غم خوریم
- ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم
- چون بدیدم صبح رویت در زمان برخیستم
- از شهنشه شمس دین من ساغری را یافتم