دیوان شمس (غزلیات ۲)
- شب رفت و هم تمام نشد ماجرای ما
- هر روز بامداد سلام علیکما
- آمد بهار خرم آمد نگار ما
- سر بر گریبان درست صوفی اسرار را
- چند گریزی ز ما چند روی جا به جا
- ای همه خوبی تو را پس تو کرایی که را
- ای که به هنگام درد راحت جانی مرا
- از جهت ره زدن راه درآرد مرا
- ای در ما را زده شمع سرایی درآ
- گر نه تهی باشدی بیشترین جویها
- باز بنفشه رسید جانب سوسن دوتا
- اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را
- اگر تو عاشق عشقی و عشق را جویا
- درخت اگر متحرک بدی ز جای به جا
- من از کجا غم و شادی این جهان ز کجا
- روم به حجره خیاط عاشقان فردا
- چه نیکبخت کسی که خدای خواند تو را
- ز بهر غیرت آموخت آدم اسما را
- چو اندرآید یارم چه خوش بود به خدا
- ز بامداد سعادت سه بوسه داد مرا
- مرا تو گوش گرفتی همیکشی به کجا
- رویم و خانه بگیریم پهلوی دریا
- کجاست مطرب جان تا ز نعرههای صلا
- چه خیره مینگری در رخ من ای برنا
- بپخته است خدا بهر صوفیان حلوا
- برفت یار من و یادگار ماند مرا
- به جان پاک تو ای معدن سخا و وفا
- بیار آن که قرین را سوی قرین کشدا
- شراب داد خدا مر مرا تو را سرکا
- ز سوز شوق دل من همیزند عللا
- سبکتری تو از آن دم که میرسد ز صبا
- چو عشق را تو ندانی بپرس از شبها
- کجاست ساقی جان تا به هم زند ما را
- ز جام ساقی باقی چو خوردهای تو دلا
- مرا بدید و نپرسید آن نگار چرا
- مبارکی که بود در همه عروسیها
- یار ما دلدار ما عالم اسرار ما
- هله ای کیا نفسی بیا
- کرانی ندارد بیابان ما
- تو جان و جهانی کریما مرا
- نرد کف تو بردست مرا
- خیک دل ما مشک تن ما
- بگشا در بیا درآ که مبا عیش بیشما
- چه شدی گر تو همچون من شدییی عاشق ای فتا
- از برای صلاح مجنون را
- صد دهل میزنند در دل ما
- بانگ تسبیح بشنو از بالا
- گوش من منتظر پیام تو را
- دل بر ما شدست دلبر ما
- هین که منم بر در در برگشا
- پیشتر آ پیشتر ای بوالوفا
- نذر کند یار که امشب تو را
- چند نهان داری آن خنده را
- باده ده آن یار قدح باره را
- خیز صبوحی کن و درده صلا
- داد دهی ساغر و پیمانه را
- لعل لبش داد کنون مر مرا
- گر بنخسبی شبی ای مه لقا
- پیش کش آن شاه شکرخانه را
- چرخ فلک با همه کار و کیا
- هان ای طبیب عاشقان سوداییی دیدی چو ما
- فیما تری فیما تری یا من یری و لا یری
- به شکرخنده اگر میببرد جان مرا
- لی حبیب حبه یشوی الحشا
- راح بفیها و الروح فیها
- هیج نومی و نفی ریح علی الغور هفا
- قد اشرقت الدنیا من نور حمیانا
- فدیتک یا ذا الوحی آیاته تتری
- تعالوا بنا نصفوا نخلی التدللا
- افدی قمرا لاح علینا و تلالا
- تعالوا کلنا ذا الیوم سکری
- حداء الحادی صباحا بهواکم فاتینا
- طال ما بتنا بلاکم یا کرامی و شتنا
- ایه یا اهل الفرادیس اقرا منشورنا
- ابصرت روحی ملیحا زلزلت زلزالها
- یا خفی الحسن بین الناس یا نور الدجی
- سبق الجد الینا نزل الحب علینا
- انا لا اقسم الا برجال صدقونا
- مولانا مولانا اغنانا اغنانا
- یا منیر الخد یا روح البقا
- یا ساقی المدامه حی علی الصلا
- یا من لواء عشقک لا زال عالیا
- جاء الربیع مفتخرا فی جوارنا
- اخی رایت جمالا سبا القلوب سبا
- اتاک عید وصال فلا تذق حزنا
- یا من بنا قصر الکمال مشیدا
- ورد البشیر مبشرا ببشاره
- یا کالمینا یا حاکمینا
- یا مخجل البدر اشرقنا بلالا
- بی یار مهل ما را بییار مخسب امشب
- ای خواب به جان تو زحمت ببری امشب
- زان شاهد شکرلب زان ساقی خوش مذهب
- مهمان توام ای جان زنهار مخسب امشب
- بریده شد از این جوی جهان آب
- الا ای روی تو صد ماه و مهتاب
- مخسب ای یار مهمان دار امشب
- ای در غم تو به سوز و یارب
- آه از این زشتان که مه رو مینمایند از نقاب
- یا وصال یار باید یا حریفان را شراب
- کو همه لطف که در روی تو دیدم همه شب
- هله صدر و بدر عالم منشین مخسب امشب
- در هوایت بیقرارم روز و شب
- مجلس خوش کن از آن دو پاره چوب
- هیچ میدانی چه میگوید رباب
- آواز داد اختر بس روشنست امشب
- رغبت به عاشقان کن ای جان صدر غایب
- کار همه محبان همچون زرست امشب
- خوابم ببستهای بگشا ای قمر نقاب
- واجب کند چو عشق مرا کرد دل خراب
- بازآمد آن مهی که ندیدش فلک به خواب
- زشت کسی کو نشد مسخره یار خوب
- به جان تو که مرو از میان کار مخسب
- رباب مشرب عشقست و مونس اصحاب
- تو را که عشق نداری تو را رواست بخسب
- چشمها وا نمیشود از خواب
- چونک درآییم به غوغای شب
- یار آمد به صلح ای اصحاب
- علونا سماء الود من غیر سلم
- امسی و اصبح بالجوی اتعذب
- ابشروا یا قوم هذا فتح باب
- آن خواجه را از نیم شب بیماریی پیدا شدهست
- آمدهام که تا به خود گوش کشان کشانمت
- آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت
- درآ تا خرقه قالب دراندازم همین ساعت
- که دید ای عاشقان شهری که شهر نیکبختانست
- حالت ده و حیرت ده ای مبدع بیحالت
- از دفتر عمر ما یکتا ورقی ماندهست
- بادست مرا زان سر اندر سر و در سبلت
- بیایید بیایید که گلزار دمیدهست
- بار دگر آن دلبر عیار مرا یافت
- زان شاه که او را هوس طبل و علم نیست
- این خانه که پیوسته در او بانگ چغانهست
- اندر دل هر کس که از این عشق اثر نیست
- از اول امروز حریفان خرابات
- همه خوف آدمی را از درونست
- بده یک جام ای پیر خرابات
- ببستی چشم یعنی وقت خوابست
- سماع از بهر جان بیقرارست
- سماع آرام جان زندگانیست
- دگربار این دلم آتش گرفتست
- بیا کامروز ما را روز عیدست
- مرا چون تا قیامت یار اینست
- ز همراهان جدایی مصلحت نیست
- به جان تو که سوگند عظیمست
- بگو ای یار همراز این چه شیوهست
- شنیدم مر مرا لطفت دعا گفت
- قرار زندگانی آن نگارست
- صدایی کز کمان آید نذیریست
- مبر رنج ای برادر خواجه سختست
- ز بعد وقت نومیدی امیدیست
- طبیب درد بیدرمان کدامست
- چو با ما یار ما امروز جفتست
- زهی می کاندر آن دستست هیهات
- ز میخانه دگربار این چه بویست
- در این خانه کژی ای دل گهی راست
- تو را در دلبری دستی تمامست
- چو آن کان کرم ما را شکارست
- نگار خوب شکربار چونست
- در این جو دل چو دولاب خرابست
- ایا ساقی توی قاضی حاجات
- اگر حوا بدانستی ز رنگت
- دو چشم آهوانش شیرگیرست
- چنان کاین دل از آن دلدار مستست
- تا نقش خیال دوست با ماست
- میدان که زمانه نقش سوداست
- دود دل ما نشان سوداست
- دل آمد و دی به گوش جان گفت
- گویم سخن شکرنباتت
- در شهر شما یکی نگاریست
- آمد رمضان و عید با ماست
- گر جام سپهر زهرپیماست
- من سر نخورم که سر گرانست
- گر مینکند لبم بیانت
- پرسید کسی که ره کدامست
- مر عاشق را ز ره چه بیمست
- امروز جنون نو رسیدهست
- آن را که در آخرش خری هست
- ای گشته ز شاه عشق شهمات
- ای کرده میان سینه غارت
- آن خواجه اگر چه تیزگوش است
- آن ره که بیامدم کدامست
- ای از کرم تو کار ما راست
- هین که گردن سست کردی کو کبابت کو شرابت
- عاشقان را گر چه در باطن جهانی دیگرست
- خلقهای خوب تو پیشت دود بعد از وفات
- چون نداری تاب دانش چشم بگشا در صفات
- خاک آن کس شو که آب زندگانش روشنست
- خدمت بیدوستی را قدر و قیمت هست نیست
- چون دلت با من نباشد همنشینی سود نیست
- ساربانا اشتران بین سر به سر قطار مست
- مطربا این پرده زن کان یار ما مست آمدست
- گر ندید آن شادجان این گلستان را شاد چیست
- جمع باشید ای حریفان زانک وقت خواب نیست
- چشمهای خواهم که از وی جمله را افزایش است
- عشق اندر فضل و علم و دفتر و اوراق نیست
- در ره معشوق ما ترسندگان را کار نیست
- آفتاب امروز بر شکل دگر تابان شدست
- از سقاهم ربهم بین جمله ابرار مست
- آخر ای دلبر نه وقت عشرت انگیزی شدست
- چون نظر کردن همه اوصاف خوب اندر دلست