رده:آثار وحشی بافقی
صفحهها در ردهٔ «آثار وحشی بافقی»
۲۰۰ صفحۀ زیر در این رده هستند؛ این رده در کل ۴۰۴ صفحه دارد.
(صفحهٔ قبلی) (صفحهٔ بعدی)د
- دیوان کامل وحشی بافقی
- دیوان کامل وحشی بافقی/آه تا کی ز سفر باز نیایی بازآ
- دیوان کامل وحشی بافقی/از کاه کهربا بگریزد ببخت ما
- دیوان کامل وحشی بافقی/ای سرخ گشته از تو بخون روی زرد ما
- دیوان کامل وحشی بافقی/بار فراق بستم و جز پای خویش را
- دیوان کامل وحشی بافقی/بر سر نکشت در تب غم هیچکس مرا
- دیوان کامل وحشی بافقی/بر قول مدعی مکش ای فتنهگر مرا
- دیوان کامل وحشی بافقی/بسیار گام پیش منه در هلاک ما
- دیوان کامل وحشی بافقی/بنموده استخوان ز تن ناتوان مرا
- دیوان کامل وحشی بافقی/پاک ساز از غیر دل وز خود تهی شو چون حباب
- دیوان کامل وحشی بافقی/تازه شد آوازه خوبی گلستان ترا
- دیوان کامل وحشی بافقی/چند به دل فرو خورم این تف سینه تاب را
- دیوان کامل وحشی بافقی/چیست قصد خون من آن ترک کافر کیش را
- دیوان کامل وحشی بافقی/خانه پر بود از متاع صبر این دیوانه را
- دیوان کامل وحشی بافقی/خیز و به ناز جلوه ده قامت دلنواز را
- دیوان کامل وحشی بافقی/دلم را بود از آن پیمان گسل امید یاریها
- دیوان کامل وحشی بافقی/راندی ز نظر چشم بلا دیده ما را
- دیوان کامل وحشی بافقی/ساکن گلخن شدم تا صاف کردم سینه را
- دیوان کامل وحشی بافقی/سد حیف از محبت بیش از قیاس ما
- دیوان کامل وحشی بافقی/شد یار باغیار دل آزار مصاحب
- دیوان کامل وحشی بافقی/طی زمان کن ای فلک مژده وصل یار را
- دیوان کامل وحشی بافقی/عزت مبر در کار دل این لطف بیش از پیش را
- دیوان کامل وحشی بافقی/غزلها
- دیوان کامل وحشی بافقی/قصه می خوردن شبها و گشت ماهتاب
- دیوان کامل وحشی بافقی/کس نزد هرگز در غمخانهٔ اهل وفا
- دیوان کامل وحشی بافقی/کشیده عشق در زنجیر جان ناشکیبا را
- دیوان کامل وحشی بافقی/گفتار ناشر
- دیوان کامل وحشی بافقی/گهی از مهر یاد عاشق شیدا کند یا رب
- دیوان کامل وحشی بافقی/من آن مرغم که افکندم به دام سد بلا خود را
- دیوان کامل وحشی بافقی/منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را
- دیوان کامل وحشی بافقی/نبود طلوع از برج ما آن ماه مهر افروز را
- دیوان کامل وحشی بافقی/نرخ بالا کن متاع غمزه غماز را
- دیوان کامل وحشی بافقی/هست امید قوتی بخت ضعیف حال را
و
- وحشی بافقی (ترکیبات)
- وحشی بافقی (ترکیبات)/ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تو را
- وحشی بافقی (ترکیبات)/دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
- وحشی بافقی (رباعیات)
- وحشی بافقی (غزلیات)
- وحشی بافقی (غزلیات)/آتش به جگر زان رخ افروخته دارم
- وحشی بافقی (غزلیات)/آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او
- وحشی بافقی (غزلیات)/آتشی در جان ما افروختی
- وحشی بافقی (غزلیات)/آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه
- وحشی بافقی (غزلیات)/آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر
- وحشی بافقی (غزلیات)/آمد آمد حسن در رخش غرور انگیختن
- وحشی بافقی (غزلیات)/آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم
- وحشی بافقی (غزلیات)/آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان
- وحشی بافقی (غزلیات)/آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو
- وحشی بافقی (غزلیات)/آن مستی تو دوش ز پیمانهی که بود
- وحشی بافقی (غزلیات)/آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود
- وحشی بافقی (غزلیات)/آنکس که دامن از پی کین تو بر زند
- وحشی بافقی (غزلیات)/آنکس که مرا از نظر انداخته اینست
- وحشی بافقی (غزلیات)/آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست
- وحشی بافقی (غزلیات)/آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد
- وحشی بافقی (غزلیات)/آورده اقبالم دگر تا سجدهی این در کنم
- وحشی بافقی (غزلیات)/آه شراره بارم کان از درون برآمد
- وحشی بافقی (غزلیات)/آیین دستگیری ز اهل جهان نیاید
- وحشی بافقی (غزلیات)/آیینهی جمال ترا آن صفا نماند
- وحشی بافقی (غزلیات)/ابر است و اعتدال هوای خزانی است
- وحشی بافقی (غزلیات)/ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست
- وحشی بافقی (غزلیات)/از آن تر شد به خون دیده دامانی که دارم
- وحشی بافقی (غزلیات)/از برای خاطر اغیار خوارم میکنی
- وحشی بافقی (غزلیات)/از بهر چه در مجلس جانانه نباشم
- وحشی بافقی (غزلیات)/از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت
- وحشی بافقی (غزلیات)/از تندی خوی تو گهی یاد نکردم
- وحشی بافقی (غزلیات)/از تو همین تواضع عامی مرا بس است
- وحشی بافقی (غزلیات)/از عرض نیازم چه بلا بیخبرش داشت
- وحشی بافقی (غزلیات)/از نظر افتادهی یاریم مدتها شدست
- وحشی بافقی (غزلیات)/اسیر جلوهی هر حسن عقبازی هست
- وحشی بافقی (غزلیات)/اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کند
- وحشی بافقی (غزلیات)/الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش
- وحشی بافقی (غزلیات)/المنةلله که شب هجر سر آمد
- وحشی بافقی (غزلیات)/امروز ناز را به نیازم نظر نبود
- وحشی بافقی (غزلیات)/امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست
- وحشی بافقی (غزلیات)/انجام حسن او شد پایان عشق من هم
- وحشی بافقی (غزلیات)/ای آنکه عرض حال من زار کردهای
- وحشی بافقی (غزلیات)/ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن
- وحشی بافقی (غزلیات)/ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی
- وحشی بافقی (غزلیات)/ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری
- وحشی بافقی (غزلیات)/ای دل به بند دوری او جاودانه باش
- وحشی بافقی (غزلیات)/ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز
- وحشی بافقی (غزلیات)/ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست
- وحشی بافقی (غزلیات)/ای قامت تو جلوه ده شیوههای حسن
- وحشی بافقی (غزلیات)/ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن
- وحشی بافقی (غزلیات)/ای مدعی از طعن تو ما را چه ملالست
- وحشی بافقی (غزلیات)/ای مرغ سحر حسرت بستان که داری
- وحشی بافقی (غزلیات)/ای همنفسان بودن وآسودن ما چیست
- وحشی بافقی (غزلیات)/این بس که تماشایی بستان تو باشم
- وحشی بافقی (غزلیات)/این دل که دوستی به تو خون خواره میکند
- وحشی بافقی (غزلیات)/این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست
- وحشی بافقی (غزلیات)/اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن
- وحشی بافقی (غزلیات)/اینست کزو رخنه به کاشانهی من شد
- وحشی بافقی (غزلیات)/با جوانی چند در عین وفا میبینمش
- وحشی بافقی (غزلیات)/با غیر دوش اینهمه گردیدنش چه بود
- وحشی بافقی (غزلیات)/با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو
- وحشی بافقی (غزلیات)/باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد
- وحشی بافقی (غزلیات)/باز این عتاب و شیوه عاشق گداز چیست
- وحشی بافقی (غزلیات)/بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است
- وحشی بافقی (غزلیات)/بازم زبان شکر به جنبش درآمدست
- وحشی بافقی (غزلیات)/بازم غم بیهوده به همخانگی آمد
- وحشی بافقی (غزلیات)/باغ ترا نظارگیانی که دیدهاند
- وحشی بافقی (غزلیات)/بتان که اهل تعلق به قید شان بندند
- وحشی بافقی (غزلیات)/بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم
- وحشی بافقی (غزلیات)/بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه
- وحشی بافقی (غزلیات)/بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش
- وحشی بافقی (غزلیات)/بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست
- وحشی بافقی (غزلیات)/برزن ای دل دامن کوشش که کاری کردهام
- وحشی بافقی (غزلیات)/برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم
- وحشی بافقی (غزلیات)/بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش
- وحشی بافقی (غزلیات)/بسته بر فتراک و میپرسد که صیاد تو کیست
- وحشی بافقی (غزلیات)/بکش زارم چه دایم حرف از آزار میگویی
- وحشی بافقی (غزلیات)/بگذران دانسته از ما گر ادایی سرزدست
- وحشی بافقی (غزلیات)/بگذشت دور یوسف و دوران حسن تست
- وحشی بافقی (غزلیات)/بند دیگر دارم از عشقت به هر پیوند خویش
- وحشی بافقی (غزلیات)/بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بود
- وحشی بافقی (غزلیات)/به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم
- وحشی بافقی (غزلیات)/به استغنات میرم سرو استغنا بلند من
- وحشی بافقی (غزلیات)/به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دارد
- وحشی بافقی (غزلیات)/به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست
- وحشی بافقی (غزلیات)/به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی کن
- وحشی بافقی (غزلیات)/به دل دیرین بنایی بود کندم
- وحشی بافقی (غزلیات)/به راز عشق زبان در میان نمیباشد
- وحشی بافقی (غزلیات)/به زیر لب حدیق تلخ ، کان بیدادگر دارد
- وحشی بافقی (غزلیات)/به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ
- وحشی بافقی (غزلیات)/به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت
- وحشی بافقی (غزلیات)/به لب بگوی که آن خندهی نهان نکند
- وحشی بافقی (غزلیات)/به من از تو مهر خواهم نه تو بگذری ز کین هم
- وحشی بافقی (غزلیات)/بهر دلم که درد کش و داغدار تست
- وحشی بافقی (غزلیات)/بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه حظ
- وحشی بافقی (غزلیات)/پر گشت دل از راز نهانی که مرا هست
- وحشی بافقی (غزلیات)/پرسیدن حال دل ریشم بگذارید
- وحشی بافقی (غزلیات)/پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد
- وحشی بافقی (غزلیات)/پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد
- وحشی بافقی (غزلیات)/پیش تو بسی از همه کس خوارترم من
- وحشی بافقی (غزلیات)/تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد
- وحشی بافقی (غزلیات)/تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست
- وحشی بافقی (غزلیات)/تا چند به غمخانهی حسرت بنشینم
- وحشی بافقی (غزلیات)/تا قسمتم ز میکدهی آرزوی کیست
- وحشی بافقی (غزلیات)/تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است
- وحشی بافقی (غزلیات)/تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد
- وحشی بافقی (غزلیات)/ترسم جنون غالب شود طغیان کند سودای تو
- وحشی بافقی (غزلیات)/ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرزند
- وحشی بافقی (غزلیات)/ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش
- وحشی بافقی (غزلیات)/ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست
- وحشی بافقی (غزلیات)/تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من
- وحشی بافقی (غزلیات)/تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط
- وحشی بافقی (غزلیات)/تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور باش
- وحشی بافقی (غزلیات)/تند سویم به غضب دید که برخیز و برو
- وحشی بافقی (غزلیات)/تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو
- وحشی بافقی (غزلیات)/تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست
- وحشی بافقی (غزلیات)/تو خون به کاسهی من کن که غیرتاب ندارد
- وحشی بافقی (غزلیات)/تو زمن پرس قدر روز وصال
- وحشی بافقی (غزلیات)/تو منکری ولیک ، به من مهربانیت
- وحشی بافقی (غزلیات)/تو و هر روز و بزم عشرت خویش
- وحشی بافقی (غزلیات)/جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم
- وحشی بافقی (غزلیات)/جانا چه واقعست بگو تا چه کردهایم
- وحشی بافقی (غزلیات)/جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد
- وحشی بافقی (غزلیات)/جایی روم که جنس وفا را خرد کسی
- وحشی بافقی (غزلیات)/جز غیر کسی همره آن عربده جو نیست
- وحشی بافقی (غزلیات)/جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر
- وحشی بافقی (غزلیات)/جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد
- وحشی بافقی (غزلیات)/چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اندازد
- وحشی بافقی (غزلیات)/چرا ستمگر من با کسی جفا نکند
- وحشی بافقی (غزلیات)/چشم او قصد عقل و دین دارد
- وحشی بافقی (غزلیات)/چندین عنایت از پی چندین جفا چه بود
- وحشی بافقی (غزلیات)/چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی
- وحشی بافقی (غزلیات)/چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گردم
- وحشی بافقی (غزلیات)/چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا رفتم
- وحشی بافقی (غزلیات)/چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود
- وحشی بافقی (غزلیات)/چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه بود
- وحشی بافقی (غزلیات)/چون طفل اشک پرده در راز نیستم
- وحشی بافقی (غزلیات)/چون کوه غم تاب آورد جسمی بدین فرسودگی
- وحشی بافقی (غزلیات)/چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمیدیدی
- وحشی بافقی (غزلیات)/چه دیدی ای که هرگز بد نبینی
- وحشی بافقی (غزلیات)/چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی
- وحشی بافقی (غزلیات)/چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری
- وحشی بافقی (غزلیات)/چه کم میگردد از حشمت بلاگردان نازم کن
- وحشی بافقی (غزلیات)/چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد
- وحشی بافقی (غزلیات)/چه لطفها که در این شیوه نهانی نیست
- وحشی بافقی (غزلیات)/چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
- وحشی بافقی (غزلیات)/خرم دل آن کس که ز بستان تو آید
- وحشی بافقی (غزلیات)/خندهات برما و بر داغ دل درمانده چیست
- وحشی بافقی (غزلیات)/خوار میکن ، زار میکش، منتت بر جان ماست
- وحشی بافقی (غزلیات)/خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای
- وحشی بافقی (غزلیات)/خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد
- وحشی بافقی (غزلیات)/خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست
- وحشی بافقی (غزلیات)/خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من باشد
- وحشی بافقی (غزلیات)/خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین باشد
- وحشی بافقی (غزلیات)/خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد
- وحشی بافقی (غزلیات)/خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است
- وحشی بافقی (غزلیات)/خوش است چشم به چشم تو و نگاه نهانی
- وحشی بافقی (غزلیات)/خوش صید غافلی به سر تیر آمدست
- وحشی بافقی (غزلیات)/خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد
- وحشی بافقی (غزلیات)/خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده
- وحشی بافقی (غزلیات)/خوشست آن مه به اغیار آزمودم
- وحشی بافقی (غزلیات)/خونخواره راهی میروم تا خود به پایان کی رسد
- وحشی بافقی (غزلیات)/دارد که چون تو پادشهی بندهات شوم
- وحشی بافقی (غزلیات)/در آغاز محبت گر وفا کردی چه میکردم
- وحشی بافقی (غزلیات)/در آن دیار که هجران بود حیات نباشد
- وحشی بافقی (غزلیات)/در آن مجلس که او را همدم اغیار میدیدم
- وحشی بافقی (غزلیات)/در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد